جدول جو
جدول جو

معنی باد هوا - جستجوی لغت در جدول جو

باد هوا
(دِ هََ)
وعده دروغ. هرچه وجود ندارد. (آنندراج) (مجموعۀمترادفات ص 366) (هفت قلزم). عهد و پیمان دروغ و ناراست و هر چیز که وجود نداشته باشد. (ناظم الاطباء) ، سخت علنی. آشکارا. سخت فاش. علی الرؤوس. بمشهد خلق. با هیاهو. با تشهیر. این کلمه نخستین کلمه ای است از تصنیف معروف که خنیاگران در شب عروسی خوانند.
- با گفتن بادابادا مبارکبادا آوردن، با تشهیر آوردن: جهاز بی ارز عروس را در خوانچه ها با بادابادا ب خانه داماد بردند
لغت نامه دهخدا
باد هوا
وعده دروغ، هر چه که وجود ندارد
تصویری از باد هوا
تصویر باد هوا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باد صبا
تصویر باد صبا
باد برین، بادی که از سمت شرق یا شمال شرقی بوزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادپروا
تصویر بادپروا
دریچه، بادگیر، بادخن، اتاقی دارای بادگیر
فرهنگ فارسی عمید
گوئی هیچ نبود، هیچ بود، (آنندراج)، رجوع به باد شود، خیال فاسد و اندیشۀ تباه کردن، (آنندراج)، رجوع به باد سنجیدن و باد در سر افکندن و باد در سر داشتن و باد در سر کردن و باد در کلاه افکندن و باد در کلاه بودن و باد در کلاه داشتن و باد در سر شدن و باد در زیر دامن داشتن و باد شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
اسم بادسردی است که از شمال غربی به بلوک اسدآباد میوزد
لغت نامه دهخدا
(دِ نَ)
صوت و نفس و خوانندگی و گویندگی را گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). صوت و خوانندگی و گویندگی. (ناظم الاطباء) (هفت قلزم). ساز و نغمه و نقاره. (فرهنگ ضیاء). صوت و صدا. (فرهنگ دساتیر از آنندراج). رجوع به بادآهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(دِخوَ / خُشْ)
نسیم. (دهار) (دستور اللغه) (زمخشری). طلّه. طلا. (منتهی الارب) ، بمعنی بادی که تخت آن حضرت را و لشکر و مردم ایشان را از جای بجای میبرد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ صَ)
بادیست که از مابین شرق و شمال وزد و بادبرین همین است. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). بادی که از مابین مشرق و شمال وزد. (ناظم الاطباء). باد صبا و شمال نافع است. (آنندراج: باد فرودین). باد برین. (صحاح الفرس). هیرایر (ا) . اور. اوور. قبول، بدان جهت که ضد دبور است یا آنکه مقابل در کعبه شرفهااﷲتعالی میوزد یا آنکه مقبول طبایع و نفوس است. که جای وزیدن آن از مطلع ثریا تا بنات نعش است. (منتهی الارب). باد شرقی: و از بندگی شیخ واحدی محقق است که بشیراز اکثر اوقات باد صبا میوزد و بغایت لطیف و موافق طبایع خلایق است، چنانچه سمارا (کذا) باد دبور سبب آن صفت کرده اند. (شرفنامۀ منیری). بادی است که از مابین مشرق و شمال وزد و بعضی باد شرقی را گفته اند و بعضی بر آنند که بدان گل بشکفد. و در تاج مینویسد بادی که از پشت آید چون روی قبله آری. و در تذکرهالاولیاء مذکور است، صبا بادی است که از زیر عرش برمیخیزد و آن وقت صبح میوزد و بمعنی باد خزان هم آمده لیکن استعمال این کمتر است. (هفت قلزم). رجوع به باد برین، باد فروردین، باد فرودین، باد فوردین، باد و صبا شود. لفظ پارسی است، عبارت از باد شرقی و برخی گفته اند بادی که بدان گل بشکفد. و در تذکرهالاولیاء مذکور است: صبا بادیست که از زیر عرش خیزد. و آن در وقت صبح وزد. بادی لطیف و خنک است. و خوش دارد. و در اصطلاح سالکان باد صبا، اشارتست از نفحات رحمانیه که از طرف مشرق روحانیات می آید. چنانکه حضرت رسالت پناه صلی اﷲ علیه و آله و سلم فرمود: انی وجدت نفس الرحمان من جانب الیمن، مراد از نفس الرحمان، بندگی خواجه اویس قرنی است، کذا فی کشف اللغات. (کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 150 شود:
بر طریق راست رو چون باد گردنده مباش
گاه با باد شمال و گاه با باد صبا.
ناصرخسرو.
طاعت بی علم نه طاعت بود
طاعت بی علم چو باد صباست.
ناصرخسرو.
بشکل باد صبا در جهان مسافر باش
بسان خاک زمین ساکن و مقیم مشو
چو خاک ساکن و سنبل مخسب در پستی
بریده پای نه ای خاک را ندیم مشو
کلیم وار قدم بر فراز طور گذار
ز عجز معتکف سایۀ کلیم مشو.
(از مقامات حمیدی).
فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگستراند. (گلستان).
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام بادی که در بابل سر و نواحی آن از آغاز شبانگاه تا بامداد وزد و در اول گرم و سپس خنک باشد. در تابستان هوا را خنک و در زمستان سرد کند، طمطراق و رجزخوانی:
یکی نامه بنوشت پر باد و دم
سخن گفت هرگونه از بیش و کم.
فردوسی.
یکی نامه بنوشت باباد و دم
که قیصر چرا کرد با من ستم.
فردوسی.
کجا خواهران جهاندار جم
کجا نامداران با باد و دم ؟
فردوسی.
، لاف. دعوی باطل:
یکسره میره همه باد است و دم
یکدله میره همه مکر و مریست.
حکیم غمناک (از فرهنگ اسدی).
، اشتلم:
فریدون فرخ که با داغ و درد
بگیتی درون دیده پرآب کرد...
ز تور و ز سلم آمد این باد و دم
که بر ایرج آمد از ایشان ستم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پَرْ)
خانه ای را گویند که بادگیر داشته باشد. (برهان) (هفت قلزم) (فرهنگ سروری) (جهانگیری) (غیاث). خانه ای را گویند که بادگیر داشته باشد که باددر آن آید و آنرا بادخوان و بادخن و بادخون گویند. (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به بادخوان، بادخن و بادخون شود.
لغت نامه دهخدا
(دِ هََ)
باد شمال را گویند و آن از طرف مشرق است بجانب مغرب برخلاف باد دبور. (برهان). باد صبا. (ناظم الاطباء). باد شمال را گویند و آن از جانب مشرق است بمغرب و بخوبی معروف است. حکیم ازرقی هروی گفته:
مرا شمال هری بی هری نیاید خوش
از آنکه خواجه و مخدوم من بود بفراه.
(ازآنندراج) (از انجمن آرا).
مر رعیت را صبای عدل لطف آمیز تو
خوش نسیم آید چو مشک تبت باد هرات.
سوزنی.
رجوع به هفت قلزم و شرفنامۀ منیری و شعوری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از با هوش
تصویر با هوش
آنکهه دارای هوش قوی است هوشمند مقابل بی هوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی هوا
تصویر بی هوا
بی آگاهی قبلی، بی توجه، بی احتیاط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد آور
تصویر باد آور
کنایه از چیزی باشد که مفت و بی زحمت بدست آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد روج
تصویر باد روج
پارسی تازی گشته بادروگ بوینگ از گیاهان دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد صبا
تصویر باد صبا
بادبرین، بادی است که از مابین شرق و شمال میوزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد نما
تصویر باد نما
آلتی که در بلندی برای تعیین جهت باد نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد هنج
تصویر باد هنج
دریچه روزنه دریچه و روزنی که برای آمدن هوای تازه سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد پروا
تصویر باد پروا
آدم بی تفاوت
فرهنگ لغت هوشیار
آویخته، بلاتکلیف، بی ثبات، معلق، معوق، بی اساس، بی اصل، بی پایه، نامشخص
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از با هوش
تصویر با هوش
Quickthinking, Smartly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از با هوش
تصویر با هوش
vif d'esprit, intelligemment
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از با هوش
تصویر با هوش
perspicaz, inteligentemente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از با هوش
تصویر با هوش
cepat berpikir, dengan cerdas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از با هوش
تصویر با هوش
คิดเร็ว , ฉลาด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از با هوش
تصویر با هوش
sneldenkende, slim
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از با هوش
تصویر با هوش
спритний , розумно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از با هوش
تصویر با هوش
di mente acuta, intelligentemente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از با هوش
تصویر با هوش
perspicaz, inteligentemente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از با هوش
تصویر با هوش
机智的 , 聪明地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از با هوش
تصویر با هوش
bystry umysłowo, mądrze
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از با هوش
تصویر با هوش
schlagfertig, klug
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از با هوش
تصویر با هوش
сообразительный , умно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از با هوش
تصویر با هوش
चौकस , समझदारी से
دیکشنری فارسی به هندی